کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژرفتودهزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ژرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) žarf ۱. گود؛ عمیق؛ دورودراز: ◻︎ به دریای ژرف آنکه جوید صدف / ببایدش جان برنهادن به کف (اسدی: لغتنامه: ژرف)، ◻︎ هر آن کاو به ره برکَنَد ژرفچاه / سزد گر نهد در بُن چاه گاه (فردوسی: ۳/۳۱۳).۲. ویژگی کلام یا نوشتهای که معنای بسیار داشته باشد: ◻...
-
توده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تود› tude ۱. تل؛ پشته.۲. هرچیزی که روی هم ریخته و کوت کرده باشند: تودۀ هیزم، تودۀ غله، تودۀ خاکستر.۳. عامه و انبوه مردم.
-
زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ زاده] zād ۱. زادهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمیزاد، پاکزاد، پریزاد، خاکزاد، خانهزاد.۲. (اسم) [قدیمی] فرزند: ◻︎ بر شاه شد زادفرخ چو گَرد / سخنهای ایشان همه یاد کرد (فردوسی: ۸/۳۰۵).۳. (اسم) [قدیمی] سنوسال: ◻︎ همه کرامت از ایزد ...
-
زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zād طعام یا خوراک که در سفر با خود برمیدارند؛ توشه.〈 زاد راه: = زاد۲
-
زاد بر زاد
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zādbarzād زادهبرزاده؛ پشتبرپشت؛ نسلبرنسل؛ پدربرپدر؛ اباعنجد: ◻︎ همه زادبرزاد خویش منند / که در هند برپای پیش منند (فردوسی: ۶/۵۶۵).
-
ژرف اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarf[']andiš ۱. کسی که به پایان امری میاندیشد.۲. آنکه در امری تعمق و غوررسی میکند.
-
ژرف بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfbin کسی که در امری غوررسی کرده و پایان آن را در نظر میگیرد؛ ژرفنگر؛ باریکبین؛ تیزبین.
-
ژرف بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] žarfbini باریکبینی؛ غوررسی؛ تعمق.
-
ژرف نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfnegar کسی که در امری غوررسی میکند و پایان آن را مینگرد؛ ژرفبین.
-
ژرف نگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] žarfnegari ژرف نگریستن؛ باریکبینی؛ غوررسی؛ تعمق.
-
ژرف یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) žarfyāb ۱. آنکه عمق چیزی را اندازه میگیرد.۲. [مجاز] باریکبین؛ دقیق؛ غوررس.
-
ژرف یابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) žarfyābi اندازهگیری عمق چیزی.
-
ریگ توده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rigtude = ریگپشته
-
توده شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) tudešenāsi شناختن تودۀ مردم؛ علم به عادات و آدابورسوم تودۀ مردم و افسانهها و ترانههای محلی؛ فولکلور.
-
کهن زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kohanzād کهنسال؛ پیر: ◻︎ چنین گفت آن سخنگوی کهنزاد / که بودش داستانهای کهن یاد (نظامی۲: ۱۲۳).