کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] žāle ۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ◻︎ ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ◻︎ ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۵).۲. [قد...
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاله› [قدیمی] žāle چند تکه چوب و تخته که به خیکهای بادکرده میبستند و در آب میانداختند و برای عبور از آب، روی آن مینشستند: ◻︎ چه آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد / چه آب جویی گر پیل برگرفتی بار (فرخی: ۶۴).
-
جستوجو در متن
-
شهنگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahangāne ۱. ژاله.۲. تگرگ. * شخکاسه.
-
شخکاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaxkāse ۱. تگرگ.۲. ژاله؛ شهنگانه.
-
آدینده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ādyande = رنگینکمان: ◻︎ عَلَم ابر و تندر بُوَد کوس او / کمان آدینده شود ژاله تیر (رودکی: ۵۲۳).
-
آزفنداک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفنداک، آژفنداک› 'āzfandāk = رنگینکمان: ◻︎ کمان آزفنداک شد ژاله تیر / گل غنچه پیکان، زره آبگیر (اسدی: صحاحالفرس: آزفنداک).
-
خنده ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خندناک› [قدیمی] xandenāk خندان؛ شاد؛ خندهرو: ◻︎ من چو لب ژاله شدم خندهناک / جامه به صد جای چو گل کرده چاک (نظامی۱: ۲۸).
-
خرمهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarmohre ۱. نوعی مهرۀ درشت و بیارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر میبندند: ◻︎ اگر ژاله هر قطرهای دُر شدی / چو خرمهره بازار از او پُر شدی (سعدی۱: ۱۰۳).۲. [قدیمی] نوعی بوق کوچک از جنس صدف.
-
راست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rāst] rāst ۱. [مقابلِ کج] بیپیچوخم؛ مستقیم: خط راست.۲. [مقابلِ دروغ] آنچه درست و برحق باشد.۳. دارای رفتار درست: آدم راست و درست.۴. (سیاسی) [مجاز] محافظهکار؛ راستگرا.۵. [مقابلِ چپ] ویژگی جهتی که در صورت ایستادن رو به شمال، در مشرق، و ...