کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چین چین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čaqal چین و شکن؛ چینوچروک در پوست بدن؛ آژنگ.
-
چینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چین، کشوری در شرق آسیا) čini ۱. مربوط به چین.۲. از مردم چین.۳. تهیهشده در چین.۴. (اسم) ظرفهایی که از خاک مخصوصی موسوم به کائولن ساخته میشود. Δ چون این خاک ابتدا در چین بهدست آمده به این اسم نامیده شده.۵. (اسم) نوعی خاک ا...
-
ته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tah تا؛ چین؛ لا.
-
پهنانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بهنانه› (زیستشناسی) [قدیمی] pahnāne = بوزینه: ◻︎ اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند / که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
-
پلیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: plissé] pelise ۱. نوعی چین در لباس که بهصورت هماندازه و پشت سر هم قرار گرفته است.۲. لباسی که این نوع چین را داشته باشد: دامن پلیسه.
-
بهارخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] bahārxāne ۱. بتخانه؛ بتکده: ◻︎ آن چون بهارخانهٴ چین پر ز نقش چین / این چون نگارخانهٴ مانی پر از نگار (عمعق: ۱۶۲).۲. بنای زیبا و باشکوه.
-
چروکیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) čorukide دارای چین و شکن؛ چروکخورده؛ پرچینوشکنشده.
-
فرسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] fereste = فرستاده: ◻︎ به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین / فرسته فرستاد زی شاه چین (فردوسی: ۱/۱۰۸)، ◻︎ فرسته فرستاد با خواسته / غلامان و اسبان آراسته (دقیقی: ۸۳).
-
پاچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāčin ۱. تُنُکۀ زنانه که سر پای آن را چین داده باشند.۲. دامن چیندار.
-
اخم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اخمهرو› 'axmru کسی که چین بر ابرو انداخته؛ ترشرو؛ بداخم.
-
فغفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سُغدی. معرب، مرکب از بغ (= خدا؛ بت) + پور (پسر)] ‹فغپور، بغپور› [قدیمی] faqfur لقب پادشاهان چین.
-
کمرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kamarčin ۱. قسمت چیندار لباس در کمرگاه.۲. [منسوخ] نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است.
-
اخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اخمه› 'axm ۱. چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو میافتد.۲. ترشرویی.〈 اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.〈 اخموتخم: [عامیانه] خشم همراه...
-
چروکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) čorukidan ناصاف و دارای چین و شکن شدن؛ چروک خوردن؛ چروک برداشتن؛ چروک شدن.
-
ژنکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ginkgo] (زیستشناسی) ženko درختی تناور و زینتی، بومی چین و ژاپن، با برگهای بادبزنی، و میوههای زردرنگ.