کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز کج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
کج دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajdār کج نگهدار.
-
کج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کژ› kaj ۱. [مقابلِ راست] اریب.۲. بهصورت نادرست.۳. [مجاز] دارای انحراف اخلاقی.۴. [قدیمی، مجاز] باطل.〈 کج داشتن: (مصدر متعدی) کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر.
-
کج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ کژ› kaj ابریشم خام نتابیده.
-
مورب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [= اریب، به سیاق عربی] movarrab آنچه سر کج داشته باشد؛ کج؛ معوج؛ خمیده.
-
کج کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajkolāh ۱. کسی که کلاه را کج بر سر میگذارد.۲. [قدیمی، مجاز] معشوق زیبا و مغرور.
-
کال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāl کج؛ خمیده.
-
کج مج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajmaj = کژمژ
-
منحنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monhani خمیده؛ کج.
-
اریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اریو، وریب› 'orib ۱. کج؛ خمیده.۲. (قید) بهصورت کج: کمد را اریب گذاشته بود.〈 بر (به) اریب: [قدیمی] (قید) بهصورت مایل و کج: ◻︎ یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی: مجمعالفرس: اریب).
-
کج دارومریز
فرهنگ فارسی عمید
(جمله) kajdāromariz ۱. ظرف را کج نگه دار تا حدی که چیزی که در آن است نریزد.۲. (اسم مصدر) [مجاز] مدارا کردن.
-
انحنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انحناء] 'enhenā خمیده شدن؛ کج شدن؛ خمیدگی.
-
اویراه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'avirāh بیراه؛ راه کج و غلط.
-
کبوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kabu(o)s کج؛ ناراست؛ خمیده.