کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز نو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
ابداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebdā' ۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.۲. کار تازهای کردن.۳. خلقت؛ آفریدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاد...
-
نو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: navak, nōk، مقابلِِ کهنه] no[w] تازه؛ هر چیز تازه.
-
مجدد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojaddad ۱. دوباره.۲. (قید) از نو؛ مجدداً.۳. [قدیمی] چیزی که تازه پدید آمده؛ نو.
-
جدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جدّة] [قدیمی، مجاز] jeddat ۱. نو شدن؛ نو بودن.۲. [مقابلِ کهنگی] نویی؛ تازگی.
-
نوپرداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) no[w]pardāz ۱. آنکه چیزی نو بیاورد.۲. (ادبی) شاعری که به سبک نو شعر بگوید.
-
کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نو] [قدیمی] kanāne کهنه: ◻︎ به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: کنانه).
-
کنجک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konjak تازه؛ نو؛ بدیع؛ طرفه.
-
کهنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نو] kohne ۱. دیرینه.۲. فرسوده؛ کنانه.
-
محدثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محدثَة، جمع: محدثات] [قدیمی] mohdase تازه؛ نو.
-
مجددا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] mojaddadan از نو؛ دوباره.
-
مستجد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستجدّ] [قدیمی] mostajad[d] نوگردیده؛ نو؛ جدید.
-
مستحدث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostahdas تازهبهوجودآمده؛ نو؛ جدید.
-
نوی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nov(')i نو بودن؛ تازگی.