کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز فهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
فهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fahem = فهمیده
-
افهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فهم] 'afhām = فهْم
-
فهیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: فهماء] fahim بافهم؛ صاحب فهم؛ دانا.
-
نفهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نافهم› nāfahm آنکه فهم و ادراک ندارد؛ بیعقل.
-
مفهوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مفاهیم] mafhum آنچه به فهم و ادراک درآید؛ فهمیدهشده؛ دانستهشده.
-
استنباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estembāt درک کردن مطلبی از مطلب دیگر؛ دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود.
-
متمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] motamayyez ۱. جداشونده؛ جدا و ممتاز.۲. دارای قوۀ تمییز؛ دارای عقل و فهم.
-
غامض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غوامِض] qāmez ۱. مبهم و مشکل؛ دور از فهم؛ پوشیده و دور از ذهن.۲. [قدیمی] زمین پست.
-
قلمبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ قلنبه، کلنبه، کلمه› [عامیانه] qolombe ۱. دور از فهم؛ دشوار: حرفهای قلمبه.۲. برجسته و برآمده.۳. زیاد: پول قلمبه.
-
ساده نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sādenevisi ساده و بیتکلف و قابل فهم چیز نوشتن؛ پرهیز از تکلفات و به کار بردن لغات مشکل.
-
پیشگفتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišgoftar ۱. مقدمه؛ مطلبی که برای فهم مطالب دیگر قبلاً گفته شود.۲. آنچه در ابتدای کتاب نوشته شود.
-
ذهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اذهان] zehn ۱. فهم؛ دریافت.۲. یاد.۳. قوۀ باطنی که مطالب را به یاد نگه میدارد؛ هوش.
-
شعور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] šo'ur ۱. دانستن و دریافتن.۲. حس کردن.۳. (اسم) فهم و ادراک.