کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز ضروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
نابایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نابایسته› [قدیمی] nābāyest ۱. نامناسب.۲. آنچه لازم و ضروری نباشد؛ غیر ضروری.
-
نابایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nābāyā غیر ضروری.
-
بایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāyā چیزی که مورد احتیاج باشد؛ ضروری؛ واجب؛ لازم.
-
مایلزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] māyalzam آنچه لازم باشد؛ ضروری.
-
وایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹وایه، بایا› [قدیمی] vāyā بایسته؛ ضروری.
-
دربای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دروای› [قدیمی] darbāy ۱. ضروری؛ مورد حاجت.۲. سزاوار.
-
بایستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāyestegi ضرورت؛ ضروری و لازم و مورد حاجت بودن.
-
ممتنع الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ ممکنالوجود] (فلسفه) momtane'olvojud آنکه عدمش ضروری است.
-
دربایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دروایست› [قدیمی] darbāyest ۱. ضروری؛ مورد حاجت.۲. (اسم) حاجت.
-
ضرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ضرورت و ضروری] zarur لازم؛ واجب؛ نیاز؛ حاجت.
-
آویتامینوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: avitaminose] (پزشکی) 'āvitāminoz اختلالی که بهواسطۀ کمبود ویتامینهای ضروری در بدن انسان بروز میکند.
-
بایسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāyeste واجب؛ لازم؛ ضروری؛ آنچه لازم و واجب باشد: ◻︎ ندارد پدر هیچ بایستهتر / ز فرزند شایسته شایستهتر (نظامی۵: ۷۸۰).
-
ممکن الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابل واجبالوجود] (فلسفه) momkenolvojud آنکه نه وجودش ضروری باشد و نه عدمش؛ مخلوق.