کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
لاو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāv = 〈 به لاو دادن〈 به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی؛ لو دادن.
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: ordre] 'ord = 〈 ارد دادن〈 ارد دادن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. دستور دادن؛ امر کردن؛ فرمان دادن.۲. سفارش غذا دادن.
-
بازدادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzdādan ۱. واپس دادن. پس دادن؛ بازگرداندن.۲. [قدیمی] دادن.
-
تقویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تقویة] taqviyat قوه دادن؛ نیرو دادن؛ توانایی دادن؛ توانا کردن؛ نیرومند ساختن.
-
ترجیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarjih ۱. برتری دادن؛ مزیت دادن؛ فزونی دادن.۲. برتری.
-
پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر) pardāxt ۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.〈 پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.〈 پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (...
-
لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lo[w] = 〈 لو دادن〈 لو دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اسرار خود یا دیگری را فاش کردن.〈 لو دادن چیزی: [عامیانه، مجاز] آن را مفت از دست دادن.
-
تسلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تسلیة] tasliyat ۱. خرسندی دادن؛ دلخوشی دادن؛ کسی را از غمواندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن.۲. تسلی دادن شخص عزادار و مصیبتزده.
-
امهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emhāl ۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن.۲. [قدیمی] سستی و کاهلی.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدرلازم) lamidan ۱. لم دادن؛ تکیه دادن.۲. پشت دادن به بالش و دراز کشیدن.
-
تمهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamhil ۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن.۲. نرمی و مدارا کردن.
-
باردهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bārdehi میوه دادن؛ حاصل دادن.
-
بازگرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بازگردانیدن› bāzgardandan بازگشت دادن؛ برگردانیدن؛ بازفرستادن؛ واپس دادن.