کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز بیخود یا غیر ضروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičiz بینوا؛ مفلس؛ تهیدست.
-
جستوجو در متن
-
نابایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نابایسته› [قدیمی] nābāyest ۱. نامناسب.۲. آنچه لازم و ضروری نباشد؛ غیر ضروری.
-
نابایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nābāyā غیر ضروری.
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanxāhgardān پولی که در صندوق اداره یا بنگاهی بگذارند تا در هنگام لزوم به مصرف خرید چیزهای ضروری یا هزینههای فوری برسد؛ اعتبار متحرک.
-
دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ditikar] ‹دگر› digar ۱. جز؛ غیر؛ بیگانه؛ شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفتهشده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر.۲. (قید) باز و مجدد.
-
ناگزیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ناگزر› nāgozir ۱. آن چه یا آنکه وجود آن ضروری، یا چارهناپذیراست؛ ناچار؛ لابد؛ ناگزران.۲. آنکه در موقعیتی قرار گرفته که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو دارد.۳. (قید) ار روی ناچاری.
-
مولد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) movallad در زبان عربی، ویژگی هریک از کلمات ساختگی یا غیر عربی.
-
اسمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: osmose] ‹اسموز› (شیمی) 'osmoz عبور مایعات یا گازها از غشا برای حرکت از محیط کمغلظت به محیط غلیظتر. Δ یاختههای گیاهی و حیوانی با این عمل مواد ضروری برای ادامۀ زندگی خود را میگیرند و فضولاتی را که در داخل آنها جمع می...
-
امکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emkān ۱. ممکن بودن؛ میسر بودن.۲. قدرت؛ توانایی: ◻︎ کنونت که امکان گفتار هست / بگوی ای برادر به لطف و خوشی (سعدی: ۵۳).۳. [قدیمی] فرصت.۴. (فلسفه) [مقابلِ وجوب] چیزی که وجود یا عدم آن ضروری نباشد یعنی بود و نبودش یکسان باشد، مانند...
-
اصطلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'estelāh کلمهای که در گروهی یا در علم و فن و رشتهای معنی خاص غیر از معنی اصلی دارد.
-
خمیازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خامیازه، خامیاز، خمیاز› xamyāze دَم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بیخوابی، یا خوابآلودگی؛ دهندره.
-
فتی شیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: fétichiste] fetišist ۱. آنکه بت یا چیز غیر ذیروحی را پرستش کند.۲. (روانشناسی) مبتلا به فتیشیم.
-
فاگوسیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: phagocyte] (زیستشناسی) fāgosit سلولی که بتواند اجزای آلی یا غیر آلی اطراف خود را بخورد؛ بیگانهخوار.
-
مشرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošref ۱. بالا برآمده؛ کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است.۲. کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد؛ دیدهورشونده.۳. [قدیمی] ناظر خرج.۴. [قدیمی] ناظر عمل.