کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چک چک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) čakčak =چکاچاکچکچک۲. (قید) بهصورت قطرهقطره و پیدرپی: قطرات اشک چکچک از صورتش بر زمین میریخت.
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
جستوجو در متن
-
ظهرنویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] zahrnevisi نوشتن پشت چک یا سفته؛ پشتنویسی.
-
صک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صکّ، معرب، مٲخوذ از فارسی: چَک] sak[k] [قدیمی]۱. برات؛ چک.۲. قباله.
-
هسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hasak چهارشاخ که با آن خرمن کوبیده را به باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ هید؛ افشون؛ انگشته؛ چک.
-
انگشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) 'angošte وسیلۀ چوبی چهارشاخه با دستۀ بلند که برزگران با آن خرمن کوفتهشده را به باد میدهند تا دانه از کاه جدا شود؛ چهارشاخ؛ افشون؛ هسک؛ هید؛ چک.
-
چمباتمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [ترکی] ‹چنباتمه› [عامیانه] čombātme شکل و حالتی از نشستن که دو کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند؛ چک؛ چمبک؛ چندک.
-
تراولرچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: traveller’s Check] (بانکداری) terāvelerček چکی که بانک به مسافر میدهد و مسافر میتواند در هر کشور که بخواهد پول آن را از بانک بگیرد؛ چک مسافرتی.
-
چهارشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارشاخ› (کشاورزی) ča(ā)hāršāx وسیلهای با دستۀ بلند و چنگال فلزی برای باد دادن خرمن کوبیدهشده؛ غلهبرافشان؛ انگشته؛ هسک؛ چک؛ چج؛ هید؛ افشون؛ بواشه.
-
شب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: šap] šab از غروب تا طلوع آفتاب که هوا تاریک است؛ فاصلۀ میان غروب خورشید تا سپیدۀ صبح: ◻︎ همیراند چون باد لشکر به راه / به رخشندهروز و شبان سیاه (فردوسی: ۸/۲۱۴).〈 شب برات: شب پانزدهم شعبان؛ شب چک.〈 شب چک: [قدیمی] = &la...
-
قطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قطرَة، جمع: قَطَرات] qatre ۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.〈 قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.