کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چک و چانه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چک چاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) čakčāk =چکاچاک
-
جستوجو در متن
-
چانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چنه› (زیستشناسی) čāne قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین؛ زنخ.〈 چانه انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]〈 چانه جنباندن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]〈 چانه زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بسیار سخن گفتن؛ پرحرفی کردن.۲. حرف زدن زیاد د...
-
مساومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساوَمَة] [قدیمی] mosāvemat بهای کالایی را پرسیدن و در قیمت آن باهم گفتگو کردن؛ چانه زدن.
-
مماکست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مماکَسة] [قدیمی] momākesat تشویق کردن در بیع و کم کردن بها؛ چانه زدن در معامله.
-
مکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mekās تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
-
لنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لنج› [قدیمی] lonje ۱. لب؛ گرداگرد دهان.۲. چانه.〈 لنجه کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله.
-
زنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanax = چانه١〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
-
غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹غبب› (زیستشناسی) qabqab ۱. گوشت زیر گلو؛ گوشت زیر چانه.۲. تکۀ گوشت آویخته زیرگلوی خروس و گاو.
-
تحت الحنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحتَالحنک] [قدیمی] tahtolhanak ۱. زیر چانه.۲. قسمتی از دستار یا شال که از زیرچانه از دستار گذرانیده و به سر ببندند.
-
جذام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) jozām بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کمخونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام، و خونریزی از بینی میباشد. گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج میشود، موهای پلک و ابروها میریزد، لکههایی د...
-
نق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] neq = 〈 نق زدن〈 نق زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] بهانهجویی کردن و غر زدن؛ غرغر کردن.〈 نقنق کردن: [عامیانه] = 〈 نق زدن
-
چاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čāh گودال استوانهایشکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر میکنند: ◻︎ چون ز چاهی میکنی هرروز خاک / عاقبت اندر رسی در آب پاک (مولوی: ۵۲۱).〈 چاه زدن: (مصدر لازم) حفر کردن چاه.〈 چاهِ زنخ: [قدیمی، مجاز] فرورفتگی ک...
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
نعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نعرَة] na're فریاد؛ بانگ بلند.〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.