کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپ و راست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چپ چاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹چپچپ› [قدیمی] čapčāb ۱. صدای بوسیدن؛ صدای بوسیدن کسی با وضعی صدادار.۲. صدای بوسههای پیدرپی.۳. صدای دهن در وقت خوردن یا نوشیدن چیزی.
-
چپ دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čapdast کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند؛ آنکه با دست چپ بهتر کار میکند؛ چپبال.
-
جستوجو در متن
-
تسدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasdid ۱. استوار کردن.۲. راستودرست کردن؛ راست گردانیدن.۳. کسی را بهصواب و سداد راهنمایی کردن.
-
راست تک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāsttak ۱. راستدو.۲. راسترو.۳. آنکه راست و مستقیم میرود.۴. اسبی که راست میدود.
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیماچان، پایماچو› [قدیمی] pāymāčān ۱. کفشکَن؛ درگاه خانه؛ پایین مجلس؛ صف نعال.۲. (تصوف) درگاه خانه یا پایین مجلس که هرگاه کسی گناه یا تقصیری کند او را در آنجا به یک پا وامیدارند و او در آن حالت باید گوش چپ خود را به دست راست و گوش راست را ...
-
چهارزانو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) ‹چارزانو› [مجاز] ča(ā)hārzānu به حالتی از نشستن که زانوها در طرف راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد.
-
تلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] telo[w] = 〈 تلوتلو〈 تلوتلو: [عامیانه] حرکت بیاراده به چپ و راست، مانند راه رفتن آدم مست.〈 تلوتلو خوردن: [عامیانه] به چپ و راست حرکت کردن؛ نامرتب راه رفتن در حالت مستی یا حالت ضعف و ناتوانی.
-
راست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rāst] rāst ۱. [مقابلِ کج] بیپیچوخم؛ مستقیم: خط راست.۲. [مقابلِ دروغ] آنچه درست و برحق باشد.۳. دارای رفتار درست: آدم راست و درست.۴. (سیاسی) [مجاز] محافظهکار؛ راستگرا.۵. [مقابلِ چپ] ویژگی جهتی که در صورت ایستادن رو به شمال، در مشرق، و ...
-
جناح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَناح، جمع: اجنِحَة] je(a)nāh ۱. (ورزش) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.۲. (نظامی) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار میگرفت.۳. [قدیمی] بال.〈 جناح ایمن: جناح راست؛ میمنه.〈 جناح ایسر:...
-
چهارسمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ča(ā)hārsamt چهارجهت؛ چهارطرف؛ روبهرو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ.
-
تهیگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tohigāh طرف راست یا چپ شکم، مابین آخرین دنده و لگن خاصره؛ پهلو.
-
بک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: back] bak ۱. پشت؛ دنبال.۲. پشتیبان.۳. (ورزش) مدافع؛ دفاع؛ بازیکن عقب.〈 بکِ چپ: (ورزش) در فوتبال، بازیکنی که جلو دروازهبان و سمت چپ زمین برای دفاع از حملههایی که به دروازه میشود پشت سر بازیکنان دیگر قرار میگیرد؛ دفاع چپ؛ مدافع...
-
طیفری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] teyfari طبق؛ طبقچه؛ طبق کوچک: ◻︎ یکی نیشکر داشت بر طیفری / چپ و راست گردید بر مشتری (سعدی۱: ۱۳۸).
-
چپکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čapkan نوعی قبا؛ جامۀ بلند مردانه: ◻︎ وجودش را حمایلسان بیاراست / قبای چپکنش را شد چپ و راست (اشرف: لغتنامه: چپکن).