کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چُر شُور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čar = چرخاب
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ چریدن) čar ۱. = چریدن۲. چرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): علفچر.۳. غذا خوردن انسان؛ چشیدن و خوردن انواع خوردنیها.
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چل، چول› (زیستشناسی) čor آلت تناسلی مرد؛ ایر؛ نره؛ ذکر.
-
آب چر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābčar ۱. ویژگی هریک از پرندگانی که غذای خود را از درون آب بهدست میآورند.۲. (اسم) = علفچر
-
گیاه چر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāhča(e)r = گیاچر
-
علف چر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'alafčar ۱. (کشاورزی) زمینی که محصولات باقیمانده در آن به مصرف چرا میرسد.۲. پولی که دامدار در برابر چرای دام به صاحب زمین دارای آب و علف میدهد.