کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چَنگ قِلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čang ۱. پنجۀ انسان؛ پنج انگشت دست انسان.۲. پنجه و چنگال درندگان و پرندگان.۳. [قدیمی] دست.۴. [قدیمی] قلاب؛ چنگک.〈 چنگ زدن: (مصدر متعدی، مصدر لازم)۱. به چیزی چنگ انداختن؛ دست انداختن به چیزی.۲. [قدیمی، مجاز] متوسل شدن.〈 چنگِ مریم: (زیس...
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čang ۱. (موسیقی) از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته میشود؛ هارپ: ◻︎ پیران چنگپشت و جوانان چنگزلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی: ۲۳۲).۲. (صفت) [قدیمی] هرچیز خمیده یا سرکج؛ خمیده؛ منحنی.〈 چنگ زدن:...
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čeng منقار.
-
مچا چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mačāčang چیزی شبیه آلت تناسلی مرد که از چرم میساختهاند؛ چرمینۀ زنان؛ جیرچنگ؛ جیرجنگ؛ جیزجنگ.
-
چنگ پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čangpošt خمیدهپشت؛ گوژپشت.
-
چنگ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čangzan چنگزننده؛ نوازندۀ چنگ