کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چَنگک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čangak ۱. میلۀ کوتاه فلزی سرکج برای آویختن یا گرفتن چیزی؛ قلاب؛ آکج؛ کجک.۲. وسیلهای در کشاورزی با دستۀ بلند که در انتهایش میلهای کوتاه و خمیده قرار دارد.۳. قلاب ماهیگیری.
-
واژههای همآوا
-
چنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čangak ۱. میلۀ کوتاه فلزی سرکج برای آویختن یا گرفتن چیزی؛ قلاب؛ آکج؛ کجک.۲. وسیلهای در کشاورزی با دستۀ بلند که در انتهایش میلهای کوتاه و خمیده قرار دارد.۳. قلاب ماهیگیری.
-
جستوجو در متن
-
دروند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darvand چنگک؛ قلاب.
-
آکج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ākaj کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
-
چاهیوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhyuz چنگک یا قلابی که با آن دلو یا چیزی دیگر را که به چاه افتاده باشد از چاه بیرون بیاورند؛ چاهجو.
-
غمازک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qammāzak تکۀ کوچک چوب یا چوبپنبه که به ریسمان چنگک ماهیگیری میبندند.
-
نشپیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشبیل، نشل› [قدیمی] nešpil ۱. چنگک؛ قلاب.۲. چنگک ماهیگیری: ◻︎ ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل (عبدالواسع جبلی: ۲۴۸).
-
چنگله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čangole ۱. (زیستشناسی) چنگال؛ پنجۀ درندگان و پرندگان.۲. چنگک؛ قلاب.۳. (موسیقی) چنگ.
-
قلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب] qollāb آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری؛ چنگک؛ کجک؛ آکج.〈 قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود؛ گل کمربند.〈 قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در ج...
-
کجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کژک، کژه› kajak ۱. هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج؛ قلاب چنگک.۲. [قدیمی] میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست میگیرند.
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čang ۱. پنجۀ انسان؛ پنج انگشت دست انسان.۲. پنجه و چنگال درندگان و پرندگان.۳. [قدیمی] دست.۴. [قدیمی] قلاب؛ چنگک.〈 چنگ زدن: (مصدر متعدی، مصدر لازم)۱. به چیزی چنگ انداختن؛ دست انداختن به چیزی.۲. [قدیمی، مجاز] متوسل شدن.〈 چنگِ مریم: (زیس...