کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [مخففِ چون] čo ۱. از آنجا که؛ وقتیکه: ◻︎ بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴).۲. چنانکه؛ همانگونه که: ◻︎ بسوزم بر او تیرهجان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶).۳. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ:...
-
جستوجو در متن
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bān ۱. (زیستشناسی) درختی با برگهای پَرمانند و گلهای انبوه که برگ، دانه، و غلاف آن مصرف خوراکی دارد.۲. [قدیمی] روغن معطری که از دانههای پستهمانند این گیاه میگرفتند؛ حبالبان: ◻︎ چو بان و چو کافور و چون مشک ناب / چو عود و چو عنبر چو ...
-
آبخو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābxu = آبخوست: ◻︎ گویی که هست مردم چشمم چو آبخو / یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو (عمعق: ۲۰۰).
-
آدینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ādine = جمعه: ◻︎ چو آدینه بهسر برده شد آید شنبه / تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال (فرخی: ۲۲۱).
-
ارغند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ارغند، ارغیده، ارغده، آرغده، آلغده، ارغنده، ارگند› [قدیمی] 'arqand خشمگین؛ خشمناک؛ خشمآلود: ◻︎ بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزهشیر ارغند (بهار: ۲۸۷).
-
انگاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'engāridan = انگاشتن: ◻︎ چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری: ۲۸۲)
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kongor = جغد: ◻︎ نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابنیمین: ۴۸۳).
-
وسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vussat] [قدیمی] vossad بسد؛ مرجان: ◻︎ نگار من به دو رخ آفتاب تابان است / لبی چو وسد و دندانکی چو مروارید (اسدی: لغتنامه: وسد).
-
طبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرخون] (زیستشناسی) tabarxun = تبرخون: ◻︎ زرد چو زهرهست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو: ۴۹۱).
-
هلپند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هلنند› [قدیمی] halapand بیکار؛ هیچکاره: ◻︎ چو او ماه شکافید، شما ابر چرایید؟ / چو او چُست و ظریف است، شما چون هلپندید؟ (مولوی۲: ۳۶۷).
-
یشمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yašme پوست یا چرم خام؛ پوست حیوان که هنوز آن را دباغت نکرده و فقط با مالش دست پرداخت داده باشند: ◻︎ چو خوان نهاد نهاری فرونهد پیشت / چو طبع خویش به خامی چو یشمه بیچربو (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۶).
-
ارتجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابرنجک› [قدیمی] 'artajak برق آسمانی؛ رعدوبرق: ◻︎ شه نشسته به پشت فیل چو ابر / انکره زر چو ارتجک در دست (فریدالدین احول: مجمعالفرس: ارتجک).
-
ارغاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارغاو، ارغاف، ارغا› [قدیمی] 'arqāb جوی آب؛ جوی؛ رود: ◻︎ فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق: لغتنامه: ارغاب).
-
ازآن کجا
فرهنگ فارسی عمید
(قید، حرف) [قدیمی] 'az[']ānkojā = زیرا: ◻︎ تنم خمیده چو ذال است ازآنکجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی: لغتنامه: ازآنکجا).