کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چه قسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چه کاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čekāre اهل چه کار؟؛ دارای چه شغل و عمل؟: فلانی چه کاره است؟
-
جستوجو در متن
-
قسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقسام] qasam سوگند.〈 قسم خوردن: (مصدر لازم) قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.〈 قسم دادن: (مصدر متعدی) کسی را سوگند دادن.
-
حلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] helf ۱. سوگند خوردن؛ قسم خوردن.۲. (اسم) سوگند؛ قسم.
-
قسم نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qasamnāme نوشتهای که در آن قسم یاد کرده باشند.
-
سوگندنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) so[w]gandnāme ۱. نوشتهای که در آن قسم یاد کنند.۲. شعری که در آن شاعر قسم را بیاورد.
-
نیشو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نیشه، نیسوق› (زیستشناسی) [قدیمی] nišu یک قسم آلو.
-
واللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] vallāh کلمۀ سوگند؛ قسم بهخدا.
-
لاواللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] lāvallāh نه قسم به خدا؛ در هنگام انکار مطلبی گفته میشود.
-
حلاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹حلافه› [قدیمی] hallāf بسیارسوگندخورنده؛ کسی که بسیار قسم یاد کند.
-
هم قسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamqasam کسی که با دیگری عهدوپیمان بسته و سوگند خورده؛ همسوگند.
-
اقتسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesām ۱. قسمت کردن؛ بخش کردن.۲. قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.
-
ای واللـه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، شبه جمله) [عربی] [عامیانه] 'eyvallāh آری قسم به خدا؛ درست است؛ راست است.
-
گلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golāb ۱. عرق گل.۲. عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب میگیرند.
-
قسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقسام] qesm ۱. بخش.۲. جزئی از یک چیز قسمتشده.۳. بهره؛ نصیب.