کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهر بنمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرفته چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گرفتهچهره› [قدیمی] gereftečehr ۱. اخمکرده.۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریچهره› [قدیمی] paričehr کسی که چهرهای مانند چهرۀ پری دارد؛ پریرخسار؛ پریروی؛ خوشگل؛ زیباروی: ◻︎ خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پریچهرگان زندگانی (فرخی: ۳۹۲).
-
پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākčehr زیبا؛ خوشصورت؛ پاکیزهرو؛ دارای چهرۀ پاک و روشن.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
تازه چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tāzečehr ۱. جوان خوشرو.۲. شاد؛ خندان.۳. شاداب.