کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهر بر چهر نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اغماض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqmāz ۱. چشمپوشی از گناه یا خطای کسی؛ چشمپوشی کردن.۲. [قدیمی] چشم خواباندن؛ چشم بر هم نهادن.
-
تطول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatavvol ۱. فضل و فزونی نمودن.۲. منت نهادن بر کسی.
-
تنضید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanzid ۱. بر هم نهادن و روی هم چیدن کالا.۲. مرتب ساختن.
-
اطباق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etbāq ۱. پوشاندن.۲. تا کردن؛ بر هم نهادن.۳. اجماع کردن بر کاری؛ گرد آمدن و همرٲی شدن گروهی برای کاری.
-
تکلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takallof ۱. رنج و سختی بر خود نهادن؛ به خود رنج دادن.۲. تظاهر کرن به امری؛ کاری به مشقت و خلاف عادت کردن.
-
تجشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajaššom ۱. رنج کشیدن؛ در رنج افتادن.۲. رنج بر خود نهادن؛ با مشقت کاری را به عهده گرفتن.
-
توزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوزین] to[w]zin ۱. وزن کردن؛ سنجیدن.۲. [قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن؛ سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن.
-
توطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavatton ۱. وطن اختیار کردن؛ شهری را وطن خود قرار دادن.۲. [قدیمی] جا گرفتن.۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
-
تنمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تنمیَة] [قدیمی] tanmiye ۱. نمو دادن؛ بالیده کردن.۲. هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش.۳. سخنچینی کردن.
-
غمض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qamz ۱. چشم برهم نهادن.۲. چشمپوشی کردن.۳. آسان گرفتن در بیع.۴. آسان گرفتن بر کسی.〈 غمض عین: [قدیمی، مجاز]۱. فروخواباندن چشم.۲. نادیده گرفتن خطای کسی؛ چشمپوشی.
-
قدم گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qadamgāh ۱. جای قدم نهادن.۲. جایی که اثر پایی در سنگ پدیدار باشد.〈 قدمگاه آدم: در روایات، سرندیب که حضرت آدم نخستین بار بر روی زمین در آنجا قدم گذاشت.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) guš ۱. (زیستشناسی) از اعضای بدن که آلت شنیدن است و بهوسیلۀ آن صداها درک میشود و از سه قسمت تشکیل شده گوشخارجی، میانی و درونی.۲. = گوشه۳. [عامیانه، مجاز] جاسوس.۴. [قدیمی، مجاز] منتظر؛ مراقب.〈 گوشبهدر داشتن: [قدیمی، مجاز] منتظر بودن: ◻...
-
نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نهیدن› na(e)hādan ۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشیدن؛ ریختن.۸. [قدیمی] ترتیب دادن؛ برپا کردن.۹. [قدیمی] تسلیم...
-
پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēšānīk] pišāni ۱. (زیستشناسی) جلو سر از زیر موها تا روی ابروها؛ جبهه؛ جبین.۲. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ دولت؛ طالع.۳. [قدیمی، مجاز] لیاقت؛ شایستگی.۴. [قدیمی، مجاز] صلابت؛ قوّت.۵. [قدیمی، مجاز] نخوت؛ تکبر: ◻︎ هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» /...
-
پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patmān] peymān قولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند؛ شرط.۲. قرارداد.۳. [قدیمی] عهد؛ بیعت.〈 پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری.〈 پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = &lang...