کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار فرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افراس و فروس] (زیستشناسی) [قدیمی] faras اسب.〈 فرس اعظم: (نجوم) صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان.
-
فرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پارس] [قدیمی] fors ۱. ایران.۲. (اسم، صفت) ایرانی؛ ایرانیان: ◻︎ ز بٲس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب / که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان (سعدی۲: ۶۶۴).〈 فرس قدیم: فارسی باستان.
-
چاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] čārband = چهاربند: ◻︎ برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفتچرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰)
-
لوسانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] lusāne متملقانه؛ از روی فریبکاری: ◻︎ اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر / صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه (کسائی: لغت فرس: لوسانه).
-
فرس ماژور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: force majeure] forsmāžor ۱. زور و فشار.۲. (حقوق) حالتی غیر منتظره و اجتنابناپذیر که در آن انجام تعهد امکانپذیر نباشد.
-
غبازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غباز، گواز، گوازه› [قدیمی] qabāze چوبدستی شبانان که با آن گاو یا خر را میراندند: ◻︎ پر دل چون تاول است و تاول هرگز / نرم نگردد مگر به سختغبازه (منجیک: لغت فرس: غبازه).
-
پامس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pāmas ۱. پابند؛ گرفتار.۲. بیچاره؛ درمانده: ◻︎ خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی: لغت فرس: پامس).
-
پراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] parāšidan پاشیدن؛ پریشان کردن؛ پراکنده ساختن: ◻︎ سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی: لغت فرس: پراشیدن).
-
راهدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāhdān کسی که راهی را بلد است؛ دانندۀ راه؛ آشنا به راه؛ راهبر؛ راهنما: ◻︎ هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵: ۷۵۰).
-
نمتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] namotk ۱. کیل سرخ؛ زعرور: ◻︎ نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هردو بهگونه شبیه یکدیگرند (؟: لغت فرس: نمتک).۲. آلبالو.
-
ستاغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹استاغ› [قدیمی] setāq ۱. ویژگی کرهاسبی که هنوز زین بر پشتش نگذاشته باشند: ◻︎ بشوی نرم هم بصیر و درم / چون به زین و لگام تندستاغ (شهید بلخی: لغت فرس: ستاغ).۲. نازا؛ سترون.
-
چکاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čakāt] ‹چکاده، چکاه، سبکاد، چهاد› [قدیمی] čakād ۱. جلو سر؛ پیش سر؛ میان سر؛ تارک؛ بالای پیشانی؛ سرچکاد: ◻︎ شبوروز غرقه در احسان اویم / که تاجیست احسان او بر چکادم (سنائی۲: ۲۰۰).۲. سرکوه؛ بالای کوه؛ قله: ◻︎ بیامد دوان دیدهبان از چکاد ...
-
نرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nard ۱. نوعی بازی که ابزار آن شبیه شطرنج و مرکب از تخته و ۳۰ مهره (۱۵ مهرۀ سفید و ۱۵ مهرۀ سیاه) و دو طاس میباشد؛ تختهنرد.۲. [قدیمی] تنۀ درخت؛ ساقۀ درخت: ◻︎ ز خاکی که خون سیاوش بخورد / به ابر اندرآمد یکی سبزنرد (فردوسی: ۲/۳۷۵)، ◻︎ مردم اندر خو...
-
نهنبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نهنبان› [قدیمی] ne(o)hamban ۱. سرپوش دیگ، کوزه، تنور، و مانندِ آن: ◻︎ بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق / از می چه فایده که به زیر نهنبن است (کسائی: لغت فرس: نهبنن)، ◻︎ دوستی این جهان نهنبن دلهاست / از دل خود بفکن این سیاه نهنبن (ناصرخسرو: ۱۶۹)....