کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار برج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دوپیکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dopatkar] (نجوم) [قدیمی] dopeykar برج سوم از دوازده برج فلکی بهصورت دو کودک برهنه؛ خانۀ عطارد؛ جوزا.
-
برج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبْراج] borj ۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد: برج میلاد.۲. بنای بلند استوانهای یا مربعشکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیدهبانی یا محافظت و نگهبانی میساختند؛ کوشک؛ قلعه.۳. [جمع: بُرُوج] (نجوم) = منطقةالبروج
-
ابراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع بُرْج] [قدیمی] 'abrāj = برج
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) rox در شطرنج، مهرهای به شکل برج؛ قلعه.
-
دریگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹دریجان› (نجوم) [قدیمی] darigān یکسوم هر برج.
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašaf ۱. (زیستشناسی) =لاکپشت: ◻︎ بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱: ۵۲۰).۲. برج چهارم از دوازده برج فلکی؛ سرطان.۳. کوزۀ بزرگ دهانگشاد؛ یخدان.
-
بروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بُرْج] [قدیمی] boruj ۱. (نجوم) = برج۲. هشتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه.
-
جوتره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چوتره› [قدیمی] jo[w]tare ۱. مناره.۲. کنگره.۳. برج مرتفع.۴. سکو.
-
دوازده جوسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] [قدیمی] davāzdahjo[w]saq ۱. دوازده کوشک.۲. (نجوم) [مجاز] دوازده برج فلکی.
-
چکاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čakāv =چکاوک: ◻︎ چو خورشید بر زد سر از برج گاو / ز هامون برآمد خروش چکاو (فردوسی۲: ۱۳۱۹)
-
نثره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نثرَة] (نجوم) [قدیمی] nasre منزل هشتم از منازل قمر مشتمل بر دو ستاره از برج سرطان.
-
همگین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹همگن، همگان› [قدیمی] hamgin همه: ◻︎ دادند به او سعادت کلی / از برج شرف ستارگان همگین (امیرمعزی: ۵۱۹).
-
اقتران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqterān ۱. قرین شدن؛ نزدیک شدن و یار شدن به دیگری؛ نزدیکی و پیوستگی.۲. قرار گرفتن دو ستاره در یک درجه ودقیقۀ یک برج.
-
اسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= شیر نر)] 'asad ۱. (نجوم) پنمجمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۲. پنجمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با مرداد؛ شیر.