کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارپایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مطیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مطیَّة، جمع: مطایا] [قدیمی] matiyye هر چهارپایی که بر آن سوار شوند.
-
حموله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حمولَة] [قدیمی] hamule حیوان بارکش؛ چهارپایی برای حمل بار.
-
آب خسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābxosb چهارپایی که هرگاه در راه خود به رودخانه یا جای تنگآب برسد میان آب بخسبد.
-
خرمن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) xermankub دستگاه، کارگر، یا چهارپایی که غلۀ دروشده را میکوبد تا کاه از دانه جدا شود.
-
قارح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: قَوارِح] [قدیمی] qāreh ۱. ریشکننده؛ زخمزننده.۲. ستور تمامدندان؛ چهارپایی که دندانهای نیش او درآمده باشد.
-
بارکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārkeš ۱. کشندۀ بار؛ باربردار؛ باربر؛ باری.۲. ویژگی چهارپایی که توانایی حمل بار سنگین را دارد؛ قوی: اسب بارکش.۳. [قدیمی، مجاز] دارای صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب؛ صبور.۴. [قدیمی، مجاز] غمزده؛ غمخوار؛ غصهدار: ◻︎ دل پادشاهان ...