کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگ انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مچا چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mačāčang چیزی شبیه آلت تناسلی مرد که از چرم میساختهاند؛ چرمینۀ زنان؛ جیرچنگ؛ جیرجنگ؛ جیزجنگ.
-
چنگ پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čangpošt خمیدهپشت؛ گوژپشت.
-
چنگ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čangzan چنگزننده؛ نوازندۀ چنگ
-
جستوجو در متن
-
اعتصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tesām ۱. دست انداختن به چیزی؛ چنگ درزدن.۲. خود را از گناه بازداشتن؛ بازماندن از گناه.
-
تشبث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašabbos ۱. [مجاز] دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن؛ دستاویز کردن.۲. [قدیمی] چنگ زدن؛ درآویختن به چیزی.
-
تمسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamassok ۱. چنگ زدن و دست انداختن به چیزی.۲. [مجاز] دستاویز ساختن؛ متوسل شدن.۳. (اسم) [منسوخ] سند؛ حجت.
-
آویختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āvixtan] ‹آوختن› 'āvixtan ۱. آویزان کردن؛ آویخته ساختن.۲. (مصدر لازم) آویزان شدن؛ آویخته شدن.۳. به چیزی چنگ انداختن.۴. به چیزی متوسل شدن.۵. جنگ کردن؛ گلاویز شدن.