کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چندضلعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چندضلعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [فارسی. عربی. فارسی] (ریاضی) čandzel'i ۱. شکلی که از چند ضلع ساخته شده باشد.۲. سطحی محدود به یک منکسر مسدود؛ شکلی که از تقاطع چند خط به وجود آید.
-
جستوجو در متن
-
کثیر الاضلاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ریاضی) kasirol'azlā' = چندضلعی
-
چندبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ریاضی) čandbar = چندضلعی
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقطار] qotr ۱. خطی که دو رٲس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل میکند.۲. خطی که از وسط دایره میگذرد و آن را به دو نیم تقسیم میکند.۳. کلفتی؛ ضخامت.۴. جانب؛ کرانه.۵. اقلیم؛ ناحیه.
-
چهارگوشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چارگوشه› ča(ā)hārguše ۱. =چهارگوش۲. (اسم، صفت) (ریاضی) چندضلعی که چهار زاویه دارد.۳. (اسم) [مجاز] تخت پادشاهی.٤. (اسم) [مجاز] تابوت: ◻︎ در گوشه نشست و ساخت توشه / تا کی رسدش چهارگوشه (نظامی۳: ۴۴۵).۵. (اسم) چهارجهت؛ چهارسمت؛ چهارطرف.
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...