کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مخففِ چون آن] čo(e)nān آنطور؛ آنسان؛ آنگونه؛ مانند آن؛ چونان.〈 چنانچون: (حرف اضافه) ‹چنانچون› [قدیمی]۱. مانندِ؛ مثلِ.۲. (حرف) همانگونهکه؛ همانسانکه: ◻︎ بهسان آتش تیز است عشقش / چنانچون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی: ۱۰۰).〈 چن...
-
جستوجو در متن
-
کماهوحقه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] kamāhovahaqqoh[u] چنانکه شاید؛ چنانکه حق اوست.
-
کماکان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: کماکانَ] kamākān چنانکه بود.
-
کمایلیق
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: کمایلیقُ] [قدیمی] kamāyliq چنان که سزاوار است.
-
کماینبغی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] kamāyambaqi چنان که درخور است.
-
علی الرسم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'alarrasm چنانکه رسم است؛ بنابهرسم.
-
ظاهرا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] zāheran برحسب ظاهر؛ چنانکه به نظر میآید.
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تلابیدن› [قدیمی] tarābidan = تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
-
مسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moste طعمۀ پرندگان شکاری؛ مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری میدادند: ◻︎ منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی: ۵۲۸).
-
مرادنما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹مرادنمای› [قدیمی] morādna(e,o)mā آنچه بهصورت مراد و مطلوب جلوه کند اما چنان نباشد.
-
چلاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چلانیدن› čelāndan فشردن؛ فشار دادن چیزی؛ فشردن یکچیز آبدار چنان که آب آن بریزد.
-
کارسنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārsanj ۱. آنکه کار را بسنجد و اطراف و جوانب آن را در نظر بگیرد.۲. کارآگاه؛ کارآزموده: ◻︎ ز دشواری راه و گنجی چنان / سخن راند با کارسنجی چنان (نظامی۵: ۸۹۸).
-
مزایده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزایَدَة] mozāyede چیزی را در معرض فروش گذاردن چنانکه هر کسی به قیمت گرانتر بخرد به او فروخته شود.
-
جزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] jezāndan ۱. دل کسی را سوزاندن.۲. کسی را آزار و اذیت کردن چنانکه دلسوخته و اندوهگین شود.