کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چگندر، چندر› (زیستشناسی) čoqondar ۱. گیاهی از خانوادۀ اسفناجیان، با ریشۀ غدهای و قندی.۲. ریشۀ غدهای و مخروطیشکل این گیاه مصرف خوراکی دارد.
-
جستوجو در متن
-
چغندرکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čoqondarkāri عمل کشت چغندر؛ کاشتن چغندر.
-
سلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] selq چغندر.
-
چکندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čokondar =چغندر
-
چندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čondar =چغندر
-
چغندرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čoqondarkār کسی که چغندر میکارد؛ کشاورزی که کارش کشت چغندر مخصوصاً کاشتن چغندر قند برای کارخانۀ قندسازی است.
-
لبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labu چغندر پخته؛ لبلبو.
-
کیاگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kayāgen ۱. درشت؛ ناهموار: ◻︎ هماوار بعضی و بعضی کیاگن / چو اندر مغاک چغندر چغندر (عمعق: ۱۴۴).۲. نامناسب.۳. مخالف.
-
بتائین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [betaine] (پزشکی) betā'in مادهای که از ملاس چغندر قند گرفته میشود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماریهای کبدی به کار میرود.
-
ملاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mélassc] (شیمی) me(a)lās شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانههای قندسازی گرفته میشود و آن را بهصورت شکر یا قند در میآورند.
-
تفاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tofāle باقیماندۀ چیزی پس از فشردن و گرفتن آب آن: تفالهٴ چغندر، تفالهٴ سیب.
-
الرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'alard جوال بزرگ به شکل تور که از ریسمان برای حملونقل کاه و علف و چغندر و امثال آنها میبافند: ◻︎ بساز پر شکم از زردک و چغندر خام / که جای شلغم و زردک بُوَد همیشه الرد (همام تبریزی: لغتنامه: الرد).
-
قند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] qand ۱. مادهای جامد، سفید، و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه میشود.۲. (پزشکی) [عامیانه، مجاز] = مرض 〈 مرض قند۳. [قدیمی، مجاز] بوسه.
-
شکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] še(a)kar ۱. مادۀ بلوری، سفید، و شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گرفته میشود و برای ساختن قند و نبات یا شیرین کردن بعضی خوراکیها و آشامیدنیها به کار میرود.۲. (صفت) [مجاز] خوشایند؛ مطبوع (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شکرخواب.