کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبکاغذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) časb ۱. مادهای که بتوان با آن اشیا را به هم متصل کرد.۲. (صفت) تنگ؛ چسبیده به بدن؛ چسبان: شلوار چسب.۳. (بن مضارعِ چسبیدن) =چسبیدن۴. چسبیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلچسب، دیرچسب.
-
کاغذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از چینی] ‹ کاغد› kāqaz ۱. مادهای که از چوب بعضی گیاهان بهصورت ورقههای نازک ساخته میشود و برای نوشتن، نقاشی، و مانند آن به کار میرود.۲. [مجاز] نامه.۳. [مجاز] هرنوع سند یا تعهد مکتوب: کاغذ دادهبوده که دیگر در کارهای انجمن شرکت نکند.۴...
-
دل چسب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delčasb دلپذیر؛ دلپسند؛ دلنشین؛ چیزی که انسان آن را بخواهد و بپسندد.
-
کاغذ سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مٲخوذ از چینی. فارسی] kāqazsāzi ۱. شغل و عمل کاغذساز.۲. [عامیانه، مجاز] جعل اسناد.