کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چسبیدن، چسفیدن، چپسیدن، چفسیدن› časbidan ۱. متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با مادهای چسبناک.۲. (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] چیزی را محکم به دست گرفتن.۳. [عامیانه، مجاز] محکم پیوستن به کسی یا چیزی.۴. [عامیانه، مجاز] مطلوب و دلپذیر ب...
-
جستوجو در متن
-
دوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] dusidan ۱. چسبیدن؛ چسبیدن چیزی به چیز دیگر.۲. خود را به کسی وابستن.۳. چسبیدن برای مکیدن.
-
چپسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čapsidan = چسبیدن
-
فادوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] fādusidan چسبیدن چیزی به چیز دیگر.
-
ملاصقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاصَقَة] ‹ملاصقت› [قدیمی] molāseqe به هم چسبیدن.
-
چفسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čafsidan =چسبیدن
-
بشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پشلیدن› [قدیمی] bašalidan ۱. بههم چسبیدن.۲. در آویختن به چیزی.
-
چسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) časb ۱. مادهای که بتوان با آن اشیا را به هم متصل کرد.۲. (صفت) تنگ؛ چسبیده به بدن؛ چسبان: شلوار چسب.۳. (بن مضارعِ چسبیدن) =چسبیدن۴. چسبیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلچسب، دیرچسب.
-
مخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] maxidan ۱. خزیدن.۲. جنبیدن.۳. چسبیدن: ◻︎ سبک پیرزن سوی خانه دوید / برهنه به اندام او درمخید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).۴. به دنبال کسی رفتن.
-
هم
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: ham] ham ۱. یکدیگر.۲. (پیشوند) همکاری؛ مشارکت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): همسایه، همنشین، همخواب، همکار، همراه، همدست، هماورد، همدم، همزاد، همسر، همگروه، همنفس، همسفر، همدرس، همعنان، همصورت، همسیرت.۳. (قید) هردو؛ همه: هم این، هم آن...
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...