کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) časbān ۱. =چسب۲. مطلوب؛ خوشایند.
-
جستوجو در متن
-
مایو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: maillot] (ورزش) māyo لباس کوتاه و چسبان که هنگام شنا بر تن کنند.
-
پوستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: poster] poster ۱. آگهی.۲. آگهی که در جایی بچسبانند؛ آگهیِ چسبان.
-
چسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) časb ۱. مادهای که بتوان با آن اشیا را به هم متصل کرد.۲. (صفت) تنگ؛ چسبیده به بدن؛ چسبان: شلوار چسب.۳. (بن مضارعِ چسبیدن) =چسبیدن۴. چسبیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلچسب، دیرچسب.
-
چست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čost ۱. چابک؛ چالاک؛ جلد: ◻︎ مبین در عبادت که پیرند و سست / که در رقص و حالت جوانند و چست (سعدی۱: ۱۲۶).۲. (قید) تندوسریع.۳. (قید) [قدیمی] محکم؛ استوار.۴. (قید) [قدیمی] تنگ و چسبان.۵. [قدیمی] زیبا و متناسب.