کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرکین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چرک) ‹چرکن› čerkin ۱. هرچیز ناپاک و چرکآلود؛ چرکدار؛ شوخگین؛ ریمناک، ریمن، ریمآلود.۲. ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید.
-
جستوجو در متن
-
چرکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] čerken = چرکین
-
چرکناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čerknāk =چرکین
-
کرفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کنفت› [قدیمی] kereft پلید؛ چرکین.
-
قذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ نظیف، جمع: اَقذار و مَقاذِر] [قدیمی] qazar پلید؛ پلشت؛ چرکین.
-
پرشوخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poršux پرچرک؛ چرکآلود؛ چرکین.
-
موسخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] movassax چرکین؛ ریمناک؛ چرکآلود.
-
ریمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rimnāk چرکناک؛ چرکین؛ چرکآلود.
-
تدنیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadnis چرکین کردن؛ به پلیدی آلوده ساختن.
-
ناصاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nāsāf ۱. ناهموار.۲. کدر؛ چرکین.
-
شوخگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شوخگین› [قدیمی] šuxgen چرکن؛ چرکین؛ چرکآلوده. شوخناک.
-
چپلک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چپل› [قدیمی] čapalak ۱. آلوده؛ چرکین؛ کثیف؛ پلید.۲. مردار.
-
چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹چرکآلوده› čerk[']ālud آلودهبهچرک؛ چرکین؛ پلید؛ کثیف؛ ریمناک.
-
پژوین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pažvin چرکین؛ شوخگن؛ چرکآلود؛ پلید؛ پژاگن.