کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ژفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] žafk چرکی که در گوشۀ چشم جمع میشود.
-
زردزخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) zardzaxm بیماری عفونی واگیردار که با دانههای ریز چرکی بر روی پوست همراه است.
-
استافیلوکوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: staphylocoque] (زیستشناسی) 'estāfilokok دستهای از باکتریها که تعداد بیشماری از آنها بر روی پوست و جاهای نرم بدن بهصورت خوشۀ انگور به نظر میرسد و گاه باعث عفونتهای چرکی میشود.
-
مخملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) maxmalak نوعی بیماری عفونی واگیردار که معمولاً در کودکان بروز میکند و با تب، لرز، گلودرد، و جوشهای چرکی قرمزرنگ همراه است.
-
ذات الریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذاتالرِئَة] (پزشکی) zātorriye درد، ورم، و چرکی که بر اثر سرماخوردگی شدید و گریپ در ریه پیدا میشود؛ ورم شش؛ پنومونی؛ سینهپهلو.
-
عقربک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'aqrabak ۱. =عقربه۲۲. (پزشکی) زخم و ورم دردناکی که در سر انگشت پیدا میشود؛ التهاب حاد و چرکی ناخن که گاه به اطراف سرایت میکند و باعث افتادن ناخن میشود؛ کژدمک؛ کژدمه.