کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] čarand سخن بیهوده و بیمعنی؛ یاوه.〈 چرند بافتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] = 〈 چرند گفتن〈 چرندوپرند: ‹چرندپرند› [عامیانه] سخن بیهوده و بیمعنی؛ یاوه.〈 چرند گفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] سخن بیهوده و بیمعنی گفت...
-
جستوجو در متن
-
غضروف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرضوف] (زیستشناسی) qozruf نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانندِ بینی و گوش وجود دارد؛ کرکرانک؛ کرکرک؛ چرندو.
-
سفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوفال، سفاله، سوفار› so(e)fāl ۱. ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد، مانند کاسه، کوزه، و امثال آنها.۲. [قدیمی] پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو، و بادام: ◻︎ تو مغز میوۀ خوش و شیرین همیخوری / وایشان سفال بیمزه و برگ میچرند (ناصرخسرو: ۴...