کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: arzč] ‹جرز› (زیستشناسی) [قدیمی] čarz = هوبره: ◻︎ به چنگال قهر تو در خصم بددل / بُوَد همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی: ۵۲۷).
-
جستوجو در متن
-
ولج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] val[a]j = ورتیج: ◻︎ پخته بسی مرغ به صد گونه طرز / از ولج و تیهو و دراج و چرز (امیرخسرو: لغتنامه: ولج).
-
هوبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) ‹ابره، تودره› hubare پرندهای وحشی، حلالگوشت، و بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بالهای زردرنگ و خالدار؛ جرز؛ چرز؛ جرد؛ حُباری.
-
پیخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیخاله› [قدیمی] pixāl ۱. چرک؛ شوخ؛ وسخ.۲. فضله؛ براز؛ مدفوع.۳. فضلۀ مرغ: ◻︎ درآمدم پس دشمن چو چرغ وقت شکار / چو چرز برزد نا گه به ریش من پیخال (مسعودسعد: ۲۶۷).
-
چکاوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čakvā] ‹چکاوه، چکاو، چاوک، چکوک› čakāvak ۱. (زیستشناسی) پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر؛ چرز؛ مانوک؛ مانورک؛ جل؛ جلک؛ ژوله؛ هوژه؛ خجو؛ خاکخسپه: ◻︎ هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج ...