کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرته، چرزه› čo(a,e)rde رنگ پوست بدن و روی.
-
واژههای مشابه
-
سیاه چرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیاهچرته، سیهچرده› siyāhčo(a,e)rde کسی که چهرهاش تیرهرنگ باشد؛ سبزه؛ گندمگون.
-
سیه چرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم. صفت) siyahčo(a,e)rde = سیاهچرده: ◻︎ آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان رخ خرّم با اوست (حافظ: ۱۳۴).
-
جستوجو در متن
-
سپیدچرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سیاهچرده] [قدیمی] sepidčo(a)rde کسی که رنگ چهرهاش سفید است؛ سپیدپوست: ◻︎ کی تواند سپیدچرده شده / آنکه کرد ایزدش سیهچرده (سنائی۲: ۶۴۵).