کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخسُری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] sari ۱. سَروری؛ بزرگی.۲. ریاست.
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: série] seri ۱. [عامیانه] مجموعهای از اشیا همجنس.۲. [عامیانه] ردیف؛ دسته؛ گروه.۳. (ریاضی) مجموعهای از اعداد یک دنبالۀ متناهی یا نامتناهی.۴. (صفت) (برق) متوالی.
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سرّ) [عربی. فارسی] serri ۱. پنهانی.۲. (قید) بهطور پنهانی: سری رفتار کردن.
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarx = چرغ
-
آتش سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] 'ātašsari تندخویی؛ خشمناکی؛ نابردباری: ◻︎ مکن تیزمغزی و آتشسری / نه زاینسان بُوَد مهتر لشکری (فردوسی: ۷/۵۵۶).
-
آن سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آنسر) [قدیمی] 'ānsari ۱. آنطرفی.۲. [مقابلِ اینسری] [مجاز] آخرتی؛ اخروی؛ آنجهانی: ◻︎ باشم گستاخوار با تو که لاشی کند / صد گنه اینسری یک نظر آنسری (سنائی۲: ۳۱۵).۳. [مجاز] غیبی؛ خدایی: ◻︎ برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ...
-
شش سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] šešsari زر ناب؛ طلای خالص.
-
سبک سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] saboksari ۱. خودرایی.۲. بیخردی.۳. فرومایگی.
-
چرخ انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čarx[']andāz کمانگیر؛ کماندار؛ تیرانداز.
-
چرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxbād ۱. هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید.۲. گردباد.
-
چرخ ریسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخهریسک، چرخریسو› (زیستشناسی) čarxrisak پرندۀ کوچکی شبیه گنجشک، به رنگهای مختلف خاکستری، زرد، آبی، و سیاه که آوازی شبیه صدای دوک نخریسی دارد؛ دوکریسک.
-
چرخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čarxrisi پنبه رشتن بهوسیلۀ چرخ؛ نخریسی.
-
چرخ کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) čarxkār ۱. کسی که با چرخ کار میکند.۲. کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز میکند.۳. آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش میدهد؛ تراشکار.
-
چرخ کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čarxkāri ۱. شغل و عمل چرخکار.۲. تراش دادن فلزات؛ تراشکاری.۳. دوختن با چرخ خیاطی.