کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخسُره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مرکب از سر + «ه» نسبت] sare ۱. [مقابلِ ناسره] بیغش؛ خالص.۲. پسندیده.۳. پاکیزه.۴. گزیده؛ برگزیده؛ خوب؛ نیکو؛ نغز؛ بیعیب: ◻︎ بپرسید از احوال میش و بره / نیوشنده دادش جواب سره (نظامی۶: ۱۰۶۵).
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سرَّة، جمع: سُرّات و سُرَر] [قدیمی] sorre گودی کوچکی که روی شکم انسان است؛ ناف.
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarx = چرغ
-
قدس سره
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] qoddesaserroh گور او پاکیزه باد. Δ بعد از نام مرده گفته میشود.
-
سره مرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saremard ۱. مرد برگزیده.۲. جوانمرد.۳. [مجاز] بیریا.
-
چرخ انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čarx[']andāz کمانگیر؛ کماندار؛ تیرانداز.
-
چرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxbād ۱. هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید.۲. گردباد.
-
چرخ ریسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخهریسک، چرخریسو› (زیستشناسی) čarxrisak پرندۀ کوچکی شبیه گنجشک، به رنگهای مختلف خاکستری، زرد، آبی، و سیاه که آوازی شبیه صدای دوک نخریسی دارد؛ دوکریسک.
-
چرخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čarxrisi پنبه رشتن بهوسیلۀ چرخ؛ نخریسی.
-
چرخ کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) čarxkār ۱. کسی که با چرخ کار میکند.۲. کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز میکند.۳. آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش میدهد؛ تراشکار.
-
چرخ کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čarxkāri ۱. شغل و عمل چرخکار.۲. تراش دادن فلزات؛ تراشکاری.۳. دوختن با چرخ خیاطی.
-
چرخ گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čarxgardān گردانندۀ چرخ؛ چرخاننده و بهحرکتدرآورندۀ چرخ یا دستگاه.
-
چرخ وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čarxvaš چرخوار؛ مانند چرخ؛ شبیه چرخ در حرکت و گردش.
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nimčarx نوعی کمان تیراندازی.