کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چربیسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čarpīh] ‹چربه، چربو› čarbi ۱. مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمیشود؛ پیه.۲. [مجاز] سرشیر.۳. قیماق.۴. (اسم مصدر) چرب بودن؛ روغندار بودن.۵. [مقابلِ درشتی و خشونت] [مجاز] نرمی؛ ملایمت؛ رفق؛ مدارا؛ ملاطفت: ◻︎ به هر ک...
-
سنج
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ سنجیدن) sanj ۱. = سنجیدن۲. سنجنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سخنسنج، نکتهسنج، زلزلهسنج، گرماسنج.
-
سنج
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: sanj (اسم) (موسیقی) [قدیمی] senj از آلات موسیقی و آن دو صفحۀ برنجی مدور و محدب است که با دست بر هم کوبیده میشود. در ارکسترهای سمفونیک یکی از سازهای کوبی اصلی است و به طریقههای مختلف نواخته میشود.
-
آب سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فیزیک) 'ābsanj آلتی برای اندازهگیری وزن مخصوص مایعات؛ هیدرومتر.
-
ارتفاع سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) 'ertefā'sanj وسیلهای برای تعیین ارتفاع از سطح دریا.
-
الکل سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [فرانسوی. فارسی] (شیمی) 'alkolsanj وسیلهای برای تعیین مقدار الکل در مایعات.
-
آفتاب سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābsanj دستگاهی برای اندازهگیری تابش روزانۀ آفتاب در یک محل.
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
بارش سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) (هواشناسی) bārešsanj ظرف استوانهایشکل مدرجی که برای تعیین مقدار و ارتفاع ریزش باران به کار میرود؛ بارانسنج.
-
گران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerānsanj ۱. وزین؛ سنگین.۲. گرانقیمت: ◻︎ چو شاه آن متاع گرانسنج دید / چو دریا یکی دشت پرگنج دید (نظامی۵: ۸۰۲).
-
گنجینه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ganjinesanj ۱. آنکه گنج را بسنجد و ارزش آن را معین کند.۲. (اسم) ترازویی که با آن گنج را وزن کنند: ◻︎ که چندین ترازوی گنجینهسنج / به یک جای چندان ندیدهست گنج (نظامی۶: ۱۰۵۳).
-
چاره سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāresanj کسی که در کاری بیندیشد و راه چاره را بسنجد و دریابد؛ چارهاندیش: ◻︎ ز شادی به فرزانهٴ چارهسنج / بسی تحفهها داد از مال و گنج (نظامی۶: ۱۱۲۸).
-
تنفس سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) tanaffossanj دستگاهی برای اندازهگیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش شُشها؛ اسپیرومتر.
-
دم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، فاعلی) [قدیمی] تنفسسنج؛ damsanj آلت برای اندازهگیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش ششها؛ دستگاهی که با آن حجم هوای ششها اندازهگیری میشود؛ اسپیرومتر.
-
غم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qamsanj غمگین؛ غمدیده.