کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراغدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چراغدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqdān ۱. جاچراغی؛ جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند.۲. فانوس.۳. مطلق چراغ.
-
جستوجو در متن
-
مشعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مشاعل] ‹مشعله› maš'al چراغدان.
-
مسرجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَسرجَة، جمع: مسارج] [قدیمی] ma(e)sraje چراغدان؛ پایۀ چراغ.
-
شمامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شمّامَة] šam[m]āme ۱. (زیستشناسی) نوعی خربزه؛ دستنبو.۲. [قدیمی] هرچیز خوشبو که در دست میگیرند و میبویند.۳. [قدیمی] قندیل؛ چراغدان.〈 شمامهٴ کافور: [قدیمی، مجاز]۱. آفتاب.۲. ماه.۳. روشنایی روز.