کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چخماق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چخماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاخماق، چاقماق، چخماخ› čaxmāq ۱. قطعۀ آهن که به سنگ میزنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند؛ آتشزنه.۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ میخورد گلوله محترق میشود.
-
جستوجو در متن
-
آتشگیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašgire = چخماق
-
ماشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِحَشَّة؟] māše ۱. (نظامی) آلتی در تفنگ در زیر چخماق که با کشیدن آن چخماق به سوزن و ته چاشنی میخورد و فشنگ منفجر میشود.۲. [قدیمی] انبر.
-
آتش زنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ātašzane ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود.۲. = چخماق
-
فندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fandak وسیلهای فلزی دارای سنگ چخماق و فتیله برای روشن کردن آتش، بهویژه سیگار.
-
چخماخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] čaxmāx ۱. = چخماق۲. [قدیمی] کیسۀ کوچکی که در آن نخ و سوزن و انگشتانه میگذارند.۳. [قدیمی] تبرزین.
-
هود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برهود، پرهود› [قدیمی] hud ۱. لتۀ سوخته که روی سنگ آتشزنه بگذارند و چخماق بزنند تا آتش بگیرد؛ آتشگیره.۲. جامهای که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد.
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...