کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاک چاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāx] šāx ۱. (زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید.۲. (زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید.۳. [قدیمی] چاک.۴. [قدیمی، مجاز] پاره؛ حصه؛ قطعه.۵. [قدیمی] ظرفی که در آن ش...
-
شکافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: škāftan] ‹اشکافتن› šekāftan ۱. چاک دادن؛ چاک کردن؛ پاره کردن؛ دریدن.۲. (مصدر لازم) شکاف خوردن؛ چاک شدن؛ چاک خوردن؛ دریده شدن.
-
صدچاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sadčāk آنچه بسیار چاک خورده؛ دارای چاکهای بسیار.
-
شکافانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šekāfānidan شکاف دادن؛ چاک دادن.
-
تنوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنوزه› [قدیمی] tanuz چاک؛ شکاف.
-
دراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درانیدن› darāndan پاره کردن؛ چاک دادن.
-
اشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'eškāf رخنه؛ چاک؛ شکاف.
-
کرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] karj ۱. دکمه؛ گوی گریبان.۲. چاک پیراهن.
-
دریدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) daridegi ۱. پارگی؛ پارهشدگی؛ چاک؛ شکاف.۲. [مجاز] پررویی؛ بیشرمی.
-
سزارین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: césarienne] (پزشکی) sezāriyan عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی که شکم را در بالای رحم چاک میدهند و بچه را خارج میکنند.
-
کافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] kaftan ۱. شکافتن؛ چاک دادن: ◻︎ سپاه آن صدفها همیکافتند / بهخروار درّ هر کسی یافتند (اسدی: ۱۲۵).۲. سوراخ کردن.۳. کندن؛ حفر کردن.
-
شکرلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] šekarlab ۱. شیرینلب.۲. شیرینگفتار.۳. (پزشکی) کسی که یکی از دو لبش چاک خورده باشد؛ لبشکری؛ سهلنج؛ سلنج.
-
تیریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تریز، تریج، تیریج› [قدیمی] tiriz ۱. چاک جامه.۲. دامن: ◻︎ هست پیراهنی و شلواری / نیست بر هر دو نیفه و تیریز (مسعودسعد: ۴۹۴).۳. بالوپر مرغ.
-
خرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xarq ۱. شکافتن؛ پاره کردن؛ چاک دادن.۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه؛ شکاف.〈 خرق عادت: [مجاز]۱. خلاف عادت.۲. انجام دادن کار غیرعادی و معجزهمانند.
-
خنده ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خندناک› [قدیمی] xandenāk خندان؛ شاد؛ خندهرو: ◻︎ من چو لب ژاله شدم خندهناک / جامه به صد جای چو گل کرده چاک (نظامی۱: ۲۸).