کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چنه› (زیستشناسی) čāne قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین؛ زنخ.〈 چانه انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]〈 چانه جنباندن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]〈 چانه زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بسیار سخن گفتن؛ پرحرفی کردن.۲. حرف زدن زیاد د...
-
چانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چونه› čāne گلولۀ خمیر بهاندازهای که یک نان از آن پخته شود؛ زواله.〈 چانه گرفتن: (مصدر لازم) گلوله کردن خمیر بهاندازۀ یک نان.
-
جستوجو در متن
-
زنخدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanaxdān چانه؛ زیر چانه.
-
چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čak چانه؛ فک اسفل؛ زنخدان: چک و چانه.
-
ذقن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zaqan زنخ؛ چانه؛ زنخدان.
-
نون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nun گودی در چانۀ کودک.
-
لنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لنج› [قدیمی] lonje ۱. لب؛ گرداگرد دهان.۲. چانه.〈 لنجه کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله.
-
لحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لحیَة] lehye مویهای گونه و چانۀ مرد؛ ریش.
-
کوسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuse مردی که فقط چانهاش مو داشته باشد و گونههایش بیمو باشد؛ کوسج.
-
مساومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساوَمَة] [قدیمی] mosāvemat بهای کالایی را پرسیدن و در قیمت آن باهم گفتگو کردن؛ چانه زدن.
-
مماکست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مماکَسة] [قدیمی] momākesat تشویق کردن در بیع و کم کردن بها؛ چانه زدن در معامله.
-
ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: reš] riš موهای دو طرف صورت و چانۀ مرد؛ لحیه؛ محاسن.
-
مکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mekās تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
-
غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹غبب› (زیستشناسی) qabqab ۱. گوشت زیر گلو؛ گوشت زیر چانه.۲. تکۀ گوشت آویخته زیرگلوی خروس و گاو.