کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāme ۱. شعر: ◻︎ چون آن چامه بشنید بهرام گور / بخورد آن گرانسنگ جام بلور (فردوسی: ۶/۴۸۲).۲. غزل.۳. سرود؛ نغمه: ◻︎ بتان چامه و چنگ برساختند / ز بیگانه ایوان بپرداختند (فردوسی: ۶/۵۲۱).
-
واژههای مشابه
-
چامه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čāmezan ۱. نوازنده.۲. خواننده؛ کسی که نغمه و سرودی را با ساز بزند یا بخواند: ◻︎ بدان چامهزن گفت کای ماهروی / بپرداز دل، چامهٴ شاه گوی (فردوسی: ۶/۴۸۱).
-
چامه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چامهسرای› čāmeso(a)rā ۱. شاعر.۲. آوازخوان که شعری را با آواز بخواند.
-
چامه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چامهگوی› [قدیمی] čāmegu ۱. شاعر.۲. کسی که شعری را با آواز بخواند؛ آوازخوان: ◻︎ هلا چامه پیش آور ای چامهگوی / تو چنگ آور ای دختر ماهروی (فردوسی: ۶/۴۸۰).
-
جستوجو در متن
-
چکامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čikāmak] ‹چغامه، چگامه› (ادبی) ča(e)kāme ۱. شعر.۲. قصیده. * چامه