کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چالِ تِشنى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاله، چالو› čāl گودالی که عمق آن از یک متر بیشتر نباشد؛ گود؛ گودال.〈 چال کردن: (مصدر متعدی)۱. گود کردن.۲. دفن کردن چیزی در زیر خاک.
-
چال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čāl ۱. اسبی که موهای سرخوسفید درهمآمیخته داشته باشد.۲. = کبک: ◻︎ وگر به بلخ زمانی شکار چال کند / بیاکند همه وادیش را به بط و به چال (عماره: ۳۵۹).
-
سیاه چال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیهچال› siyāhčāl ۱.جای گود و تنگ و تاریک.۲. زندان و جای تیره و تاریک در زیر زمین.