کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاره ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چاره اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čāre'andiš آنکه در فکر چاره و علاج باشد.
-
چاره اندیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čāre'andiši ۱. در فکر چاره و علاج بودن.۲. چارهجویی.
-
چاره بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] čārebardār ۱. چارهپذیر.۲. قابل علاج.
-
چاره پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čārepazir ۱. چارهپذیرنده؛ چارهبردار.۲. ویژگی دردی که بتوان آن را درمان کرد؛ قابل علاج.۳. ویژگی امری که بتوان آن را اصلاح کرد.
-
چاره پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čārepardāz کسی که از عهدۀ درمان دردی یا اصلاح امری برآید؛ چارهگر.
-
چاره جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چارهجوی› čāreju چارهجوینده؛ کسی که در جستجوی راه علاج کسی یا اصلاح امری باشد.
-
چاره جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čārejuy(')i چارهاندیشی؛ جستجوی راه علاج: ◻︎ فسونگر در حدیث چارهجویی / فسونی بِه ندید از راستگویی (نظامی۲: ۱۴۰).
-
چاره دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāredān دانندۀ راه چاره و علاج؛ آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند؛ چارهشناس: ◻︎بسا چارهدانا بهسختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱: ۱۴۰).
-
چاره ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čāresāz ۱. چارهسازنده؛ چارهدان؛ چارهگر؛ چارهکننده: ◻︎ نشاید شدن مرگ را چارهساز / در چاره بر کس نکردند باز (نظامی۶: ۱۱۴۶).۲. از صفات باریتعالی۳. [قدیمی] علاجکننده.
-
چاره سگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāresegāl چارهسگالنده؛ چارهاندیش؛ چارهجو: ◻︎ چو عاجز شود مرد چارهسگال / ز بیچارگی درگریزد به فال (نظامی۵: ۸۷۴).
-
چاره سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāresanj کسی که در کاری بیندیشد و راه چاره را بسنجد و دریابد؛ چارهاندیش: ◻︎ ز شادی به فرزانهٴ چارهسنج / بسی تحفهها داد از مال و گنج (نظامی۶: ۱۱۲۸).
-
چاره شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čārešenās ۱. ویژگی آنکه چاره و درمان دردی را بشناسد.۲. ویژگی کسی که راه اصلاح امری را بداند.
-
جستوجو در متن
-
تصریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasri' در بدیع، آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول، مانندِ این شعر: صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ـ مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور ب...