کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چابکسواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) savāri ۱. سوار شدن؛ عمل سوار شدن بر مرکب.۲. (صفت نسبی) [مقابلِ باری] اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند.
-
چابک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: čāpūk] ‹چابوک› čābok ۱. چستوچالاک؛ سریع: ◻︎ با همه نیکویی سرودسرای / رودسازی به رقص چابکپای (نظامی۴: ۵۹۵).۲. (قید) بهسرعت.۳. (قید) ماهرانه.۴. [قدیمی] زیبارو.۵. (اسم) [قدیمی] تازیانه.۶. [قدیمی] زرنگ؛ ماهر؛ زبردست.
-
اسب سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) asbsavāri ۱. بر اسب سوار شدن.۲. سواربراسب به گردش رفتن.۳. (ورزش) [عامیانه] = اسبدوانی
-
موج سواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (ورزش) mo[w]jsavāri نوعی ورزش که بر روی تخته یا قایقی کوچک میایستند و با کمک نیروی باد بر روی امواج دریا سُر میخورند.
-
چابک دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] čābokdast ۱. تندکار.۲. زبردست؛ ماهر.
-
چابک دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] čābokdasti زبردستی؛ مهارت.
-
چابک سوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čāboksavār ۱. سوارکار ماهر.۲. (اسم) (ورزش) کسی که در مسابقۀ اسبدوانی سوار اسب میشود.
-
جستوجو در متن
-
سوارکاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) savārkāri مهارت و چابکی در اسبسواری؛ چابکسواری.
-
سوارکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) savārkār کسی که در اسب سواری چابک و ماهر باشد؛ چابکسوار؛ اسبسوار.
-
بغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baqand چرم؛ پوست حیوان؛ غرغن؛ غرغند: ◻︎ روز هیجا از سر چابکسواری بردری / از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند (سوزنی: مجمعالفرس: بغند).