کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پی پی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) peygard ۱. گشتن در پی چیزی.۲. (حقوق) تعقیب و بازخواست کیفری.۳. (صفت فاعلی) کسی که در پی چیزی میگردد و اثر چیزی را جستجو میکند؛ پیگردنده؛ گردنده در پی چیزی.
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
اقتفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقتفاء] [قدیمی] 'eqtefā ۱. پیروی کردن؛ از پی رفتن؛ از پی کسی یا چیزی رفتن؛ پیروی.۲. (ادبی) مطابق وزن و قافیۀ شعر کسی شعر سرودن.
-
اساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asās پی؛ بنیاد؛ پایه؛ شالوده.
-
مقتفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqtafi از پی کسی رونده؛ پیرویکننده.
-
پیگردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peygardi در پی چیزی گشتن؛ عمل پیگرد.
-
هوس پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] havaspiše آنکه همیشه در پی هواوهوس است.
-
قیافه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qiyāfešenās کسی که از مشاهدۀ صورت پی به سیرت مردم میبرد.
-
متبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mottaba' آنکه از او پیروی کنند؛ آنچه در پی آن بروند.
-
تباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabā' پیروی کردن؛ دنبال کسی رفتن؛ از پی کسی رفتن.
-
تباعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تباعَة] [قدیمی] tabā'at پیروی کردن؛ از پی کسی رفتن.
-
غلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qalil ۱. آنکه تشنگی شدید دارد؛ تشنه.۲. (اسم) [مجاز] سوزش عشق یا اندوه: ◻︎ غیر فصل و وصل پی بُر از دلیل / لیک پی بردن بننشاند غلیل (مولوی۱: ۷۰۹).
-
اکتناه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektenāh به کُنهِ چیزی رسیدن؛ به ماهیت چیزی پی بردن.
-
متفرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motafarres کسی که از علامتها و نشانهها به چیزی پی میبرد؛ باهوش.
-
عرقوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عراقیب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'orqub پی؛ عصب ضخیم بالای پاشنۀ پا.