کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکمبینی بیشکمکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خجسته پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xojastepey = خوشقدم
-
خشک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xoškpey بدقدم؛ شوم.
-
فرخ پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farroxpey خجستهپی؛ خوشقدم.
-
فرخنده پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farxondepey نیکپی؛ مبارکقدم؛ خوشقدم.
-
پی آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pey(')āb چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.
-
پی افکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pey[']afkan بنیانگذار؛ بنیادنهنده؛ پیافکننده.
-
پی بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyboride آنکه رگوپی پایش بریده شده؛ پیبرکشیده؛ پیکرده.
-
پی بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peybandi عمل محکم کردن پی دیوار یا پایۀ ساختمان.
-
پی پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) peyporkarde ۱. کرهاسب یا کرهالاغ قویشده.۲. مرد توانا و کارآزموده.
-
پی جامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pijāme جامۀ نازک یا شلوار نازک که در خانه بر تن میکنند؛ زیرجامه؛ پیژاما.
-
پی جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیجوی› peyju جویندۀ رد و اثر چیزی.〈 پیجوی کسی (چیزی) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن.
-
پی جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyjuy(')i رد و اثر چیزی را جستجو کردن.
-
پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] peyxojaste کسی که قدمش میمون و مبارک باشد؛ خجستهپی؛ خوشقدم؛ نیکپی؛ مبارکپی: ◻︎ ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست / با من مگو بهجز سخن دلنشان دوست (سعدی۲: ۳۵۸).
-
پی خست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyxast = پیخسته
-
پی خسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیخست› peyxaste ۱. پایخست؛ پایمالشده؛ لگدکوبشده.۲. خسته؛ درمانده.۳. ناتوان؛ عاجز: ◻︎ دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه / گریان به سپیدهدم و نالان به سحرگاه (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰).