کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکان کمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیکان گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] peykāngar آنکه شغلش ساختن پیکان است؛ پیکانساز.
-
جستوجو در متن
-
آزفنداک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفنداک، آژفنداک› 'āzfandāk = رنگینکمان: ◻︎ کمان آزفنداک شد ژاله تیر / گل غنچه پیکان، زره آبگیر (اسدی: صحاحالفرس: آزفنداک).
-
ستیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استیر› [قدیمی] setir = سیر٢: ◻︎ زهی بر کمان استش از چرم شیر / یکی تیر، پیکان او ده ستیر (فردوسی: ۳/۱۸۷).
-
یغلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یغلق› [قدیمی] yaqleq تیر پیکاندار: ◻︎ پرّ کرکس بین به رنگ خرمگس / یغلغی را کز کمان خواهد گشاد (خاقانی: لغتنامه: یغلغ).
-
تیرکمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tirkamān ۱. تیروکمان.۲. کمان.〈 تیرکمان آبی: (زیستشناسی) گیاهی پایا، با ساقههای دراز و برگهایی شبیه پیکان که در میان آب و جاهای بسیارمرطوب میروید.