کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچ و مهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوش پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gušpič ۱. پیچدهندۀ گوش.۲. آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند؛ گوشمالدهنده: ◻︎ چو گشت آسمانم چنین گوشپیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶: ۱۱۴۶).
-
مچ پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) močpič نوار نخی یا پشمی که به مچ دست یا پا میپیچند.
-
پیچ پیچان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) pičpičān پیچانپیچان.
-
پیچ خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pičxorde پیچوتابپیداکرده.
-
پیچ واپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیچوواپیچ› pičvāpič پیچاپیچ؛ پیچدرپیچ؛ پیچپیچ؛ پرپیچوخم؛ بههمپیچیده.
-
جستوجو در متن
-
آچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'āčār ابزار فلزی برای بازوبسته کردن پیچ و مهره.
-
انبردست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ambordast نوعی ابزار برای بازکردن پیچ و مهره یا بریدن مفتول.
-
مهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: muhrak] [قدیمی] mohre ۱. هریک از قطعههایی که در بازیهایی مانند شطرنج و تختهنرد به کار میرود.۲. گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال، یا فلز.۳. قطعهای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار میگیرد.۴. (زیستش...