کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوند 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیوندانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیونداندن› [قدیمی] peyvandānidan پیوند دادن؛ پیوند کردن؛ متصل ساختن.
-
پیونددار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پیونددارنده› peyvanddār درختی که پیوند خورده باشد؛ دارای پیوند.
-
پدوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patvand] [قدیمی] padvand = پیوند
-
چسبیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) časbide ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند شده.
-
پیوندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyvandi ۱. پیوند داشتن.۲. [قدیمی] خویشی داشتن؛ خویشاوندی.۳. (صفت نسبی، منسوب به پیوند) (کشاورزی) میوهای که از درخت پیوندشده بهدست آید.۴. (پزشکی) دارای پیوند: عضو پیوندی.۵. (کشاورزی) درختی که آن را پیوند زده باشند.
-
ضمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zemām آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند؛ آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد.
-
پیوندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] peyvandidan پیوستن؛ پیوند یافتن.
-
چسبانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) časbānde ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند داده شده؛ چسبانده.
-
پیونیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] peyvanidan پیوند دادن؛ پیوند کردن: ◻︎ درخت آسان توان از بن بریدن / ولکن باز نتوان پیونیدن (فخرالدیناسعد: لغتنامه: پیونیدن).
-
ایصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'isāl ۱. وصل کردن؛ پیوند کردن.۲. رسانیدن.
-
پیوندخورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyvandxorde درخت یا بوتۀ گل که آن را پیوند زده باشند.
-
پیوندپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیوندپذیرنده› peyvandpazir ۱. آنکه قبول پیوستگی و اتصال کند.۲. درخور پیوند.
-
الحاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāq ۱. رسیدن و پیوستن به کسی.۲. بههم رسانیدن و پیوند دادن؛ پیوستگی.
-
وصلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وُصلة] vaslat ۱. ازدواج.۲. پیوند و اتصال دو خانواده از طریق ازدواج.
-
تلفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talfiq ۱. دو چیز را به هم آوردن.۲. [قدیمی] دو پارۀ جامه را به هم دوختن.۳. سخن را به هم پیوند دادن.۴. ترتیب دادن.۵. آراستن و با هم جور کردن.۶. به هم پیوند دادن و مرتب ساختن کلمات.